همشهری سرنخ: مرد آبادانی با اینکه 5 ساعت از مرگش می گذشت و حتی جواز دفنش نیز صادر شده بود به طور معجزه آسایی دوباره زنده شد و به زندگی بازگشت
در این گزارش شما با زندگی مردی آشنا خواهید شد که پس از ایست قلبی درگذشت. در این میان همه پزشکان متخصص با وجود تلاش های خود موفق نشدند او را احیا کنند. به همین خاطر پس از گذشت پنج ساعت آنها در نهایت مرگ او را تایید کردند اما این پایان ماجرا نبود. ماجرایی که چهارشنبه هفته گذشته در بیمارستان نفت آبادان رخ داد و خیلی ها را متعجب کرد.
همه چیز برمی گردد به چهارشنبه هفته گذشته. ساعت نه و نیم شب «فیصل» مثل همیشه به خانه آمده بود تا در کنار خانواده اش باشد اما آن روز مثل همیشه نبود.
فیصل خستگی شدیدی را در بدنش احساس می کرد و هر لحظه حالش بد و بدتر می شد، طوری که هر دو دستش از شدت عرق کردن کاملا خیس شده بود اما او مشکلش را جدی نگرفت، تصور می کرد به زودی حالش خوب خواهد شدو این یک خستگی معمولی است.
«سر سفره شام بود که همسرم متوجه حال و روز من شد، گفت رنگت خیلی پریده و بهتر است برویم ادکتر اما من تمایلی به این کار نداشتم.»
فیصل حسینی این حرف ها را به زبان می آورد. به گفته او هر چقدر زمان می گذشت حالش بدتر می شد و در نهایت به این نتیجه رسید که همراه با همسرش به بیمارستان نفت آبادان مراجعه کند.
«در آنجا پزشک پس از معاینه گفت که باید یک نوار قلبی بگیرم.» پزشکان بیمارستان تصور میکردند حال بد آقا فیصل به خاطر مشکل قلبی باشد اما او تا به حال هیچگونه سابقه بیماری قلبی نداشت. «من هر شش ماه یک بار برای چکاب به بیمارستان می رفتم و خیالم از این بابت راحت بود اما وقتی روی تخت دراز کشیدم تا دکتر نواز قلب بگیرد، ناگهان پزشک از اتاق بیرون رفت، در حالی که از پرستاران می خواست پزشک متخصص قلب را هر چه زودتر خبر کنند.»
این تنها جمله ای بود که فیصل شنید و پس از آن دنیا برایش تیره و تار شد.
مرگ غیرمنتظره
حمید منشدی – مسئول روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان - در این باره می گوید: «بیمار 41 سالش استو 17 سالی می شود که کارمند بیمارستان نفت آبادان است، آن روز پزشکی که نوار قلب را از آقای حسینی گرفته بود با عجله می خواست هر چه سریع تر پزشک متخصص قلب و عروق را ببیند، متخصص قلب هم با توجه به وضعیت بیمار و شرح حالی که همکارش از وضعیت او داده بود به سرعت به طرف اتاقی که فیصل حسینی در آن قرار داشت حرکت کرد.»
دکترها حسابی متعجب شده بودند، چرا که با توجه به علائمی که در نوار قلب بیمار دیده می شد برایشان عجیب بود که چطور بیمار دوام آورده و زنده مانده است اما همین که آنها به اتاقی که فیصل در آن بود رسیدند با صحنه وحشتناکی روبرو شدند.
آقای منشیدی در این باره می گوید: «وقتی همکاران ما به اتاق بیمار رسیدند او از حال رفته بود و بدنش سرد به نظر می رسید.»
به اینجای صحبت ها که می رسیم همسر آقای حسینی نفس عمیقی می کشد و با تداعی آن روز پر استرس در ذهنش، برایمان توضیح می دهد: «فیصل به اصرار من به بیمارستان آمده بود در حالی که در تمام طول راه می گفت حالش خوب است. از آنجا که بیشتر پرسنل بیمارستان همسرم را می شناختند و با او همکار بودند، این بود که با خیال راحت در گوشه ای به انتظار نشسته بودم و تصور می کردم در اتاق نوار قلب، همسرم در حال دادن یک آزمایش ساده است اما در همین افکار بودم که ناگهان متوجه شدم اتاقی که شوهرم در آنجا بود شلوغ شده و عده زیادی از پزشکان با عجله وارد این اتاق شده یا از آن خارج می شوند. آن لحظه را هیچ وقت از خاطر نمی برم. انگار آب سردی روی بدنم ریخته بودند. پاهایم قدرت حرکت نداشتند و نفسم بند آمده بود.»
او هر طور که بود با اصرار وارد اتاق شد اما صحنه ای را که پیش رویش می دید باور نمی کرد. همسرش که تا دقایقی پیش می گفت حالش خوب است و مشکل خاصی ندارد، بی جان و سرد روی تخت دراز کشیده بود. «شوک به من دست داده بود. اصلا باور نمی کردم. ناگهان سرم گیج رفت و از حال رفتم.»
صدور جواز دفن
آقای منشدی مدیر روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان در رابطه با این ماجرای عجیب می گوید: «پس از این اتفاق، دکترها همه تلاششان را کردند تا فرد فوت شده را احیا کنند، اما موفق نشدندودر نهایت به خانواده فیصل اعلام کردند که او از دنیا رفته و دیگر کاری از دستشان ساخته نیست.»
حتی پزشکی قانونی جواز دفن فیصل را صادر کرد. دیگر کار از کار گذشته بود و تلاش پنج ساعته پزشکان نتوانست زندگی دوباره ای را به این مرد ببخشد. این بود که همه با ناامیدی اتاق را ترک کردندو پرستاران قصد داشتند فیصل را به سردخانه منتقل کنند اما در این میان «امین شمس» - پزشک اورژانس – که از قبل با آقا فیصل رابطه دوستی داشت نتوانست مرگ او را باور کند.
او در کنار دوست بی جان خود که آماده رفتن به سردخانه بود با ناامیدی و چشمانی گریان تکیه زد. برای لحظاتی همه خاطراتی که با فیصل داشت در ذهنش جان گرفت و مثل یک فیلم از مقابل چشمانش گذشت اما ناگهان در همین گیر و دار فکری به ذهنش رسید.
خودش می گوید: «با اینکه یک پزشک هستم و مرگ انسان های زیادی را با چشم خود دیده ام نمی دانم چرا آن شب نمی توانستم مرگ دوستم را باور کنم، کار فیصل دیگر تمام شده بود اما به پرستاری که می خواست دستگاه های نشاندهنده علایم حیاتی را قطع کند اجازه این کار را ندادم، نگاهی به جسم دوستم انداختم و گفتم تو باید برگردی. تو نمی توانی ما را تنها بگذاری و در همین حین با دستانم ضربه محکمی به سینه فیصل وارد کردم تا شاید قلبش به تپش بیفتد.»
ضربه حیات بخش
پرستاری که در اتاق بود با دیدن این صحنه به سرعت از اتاق خارج شد تا موضوع را هر چه سریع تر به پزشکان دیگر اطلاع بدهد. به همین خاطر طولی نکشیدکه پزشکان، خود را به اتاقی که فیصل در آن بود رساندند تا دکتر شمس را از کارش منصرف کنند، اما او دست بردار نبود و همچنان ضربات محکمی را به سینه فیصل می زد.
شمس می گوید: «به پزشکان گفتم مگر نمیگویید کار فیصل تمام شده پس برایش چه فرقی می کند»، اما پزشکان دیگر اجازه این کار را به او ندادند و در تلاش بودند تا مانع همکارشان بشوند که ناگهان دکتر شمس، ضربه محکم و شدیدی را به سینه دوستش وارد کرد، ضربه ای که باعث شد دستگاه ها یک بار دیگر به صدا دربیایند و به جریان افتادن ضربان قلب فیصل را نشان بدهند، مردی که تا ساعاتی پیش جواز دفنش صادر شده بود.
به زندگی لبخند بزن
با ضربه کاری دکتر شمس، فیصل بار دیگر به زندگی بازگشت، گرچه طی این اتفاق، دو دنده او شکست. در این میان، پزشکان بلافاصله فیصل را به آی سی یو منتقل کردند تا در آنجا تحت مراقبت های ویژه قرار بگیرد چرا که دستگاه ها تنها 15 درصد علائم حیاتی را نشان می دادند.
فیصل در این باره می گوید: «وقتی چشمانم را باز کردم و به هوش آمدم متوجه شدم در اتاق آی سی یو هستم. همه با خوشحالی دور من حلقه زده بودند و من با تعجب از آنها پرسیدم اینجا چکار می کنم و چرا من را به آی سی یو آورده اند؟»
در این هنگام همسر فیصل به طرفش می رود و از او می خواهد آرام باشد. «من به همسرم گفتم خدا تو را دوباره به ما بخشیده و تمام ماجرا را برایش تعریف کردم اما او باورش نمی شد.»
گرچه همسر آقا فیصل همه اتفاقات را مو به مو برایش توضیح داد اما او تصور می کرد تنها چند دقیقه به خواب رفته و حالا بیدار شده است در صورتی که چهار روز در آی سی یو تحت مراقبت های ویژه بود.
«پزشکان در مورد علت این اتفاق می گویدکه بیمار به خاطر انسداد یکی از رگ های قلب دچار این مشکل شده است که با وارد آوردن ضربه از سوی پزشک به سینه بیمار، رگ ها آزاد شده و او دوباره به زندگی بازگشته است.» منشدی مدیر روابط عمومی بیمارستان نفت آبادان اینها را می گوید.
به گفته او نکته جالب این ماجرا در این است که پزشکان متخصص قلب بعد از معاینه بیمار با تعجب گفتند که قلب این بیمار مشکلی ندارد و در سلامت کامل به سر می برد. پزشکان معتقدند رگ های قلب بیمار نه نیازی به آنژیوگرافی داشته و نه نیازی به بالن زدن، فقط انسداد رگ ها یک اتفاق آنی بوده و بیمار مشکل قلبی ندارد.
آقا فیصل که این روزها از اینکه دوباره در کنار خانواده اش زندگی می کند خوشحال است، می گوید: «خدا را شکر می کنم که به من زندگی تازه ای بخشید و این موضوع را مدیون دوستم دکتر شمس هستم که ناامید نشد و به تلاشش ادامه داد.»
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.